Sunday, January 13, 2008

شهر خفته

شهر خفته
زمین دل مرده
کوچه ها پر از مرده
خونه ها ویرونه
بغض فرو خفته
آتش دل فسرده
آرزوها بر باد رفته
قلم ها شکسته
مرکب خون روی زمین نقش بسته

شب دراز
وبس تیرگی دمساز با آن
پیرمرد افتاده ایستاده
مرگ فرزندان خود را به انتظار نشسته

آی آدم ها کسی می آید با من فریاد کند
قصهء مرگ آزادی را غوغا کند
پرده های شب را دوباره رسوا کند
دوباره یادی از خدا کند
مرهمی بر زخم های این دل پاره پاره "وطن"کند

آی آدم ها قصهء رنج آزاد مردان قصهء غریبی نیست
مرگ آزادگان در قفس چیز عجیبی نیست
اشک با دیدگان مرد دیگر غریب نیست


آی آدم ها کسی می آید با من فریاد کند
این بغض فرو خفته را دوباره رسوا کند
سرود آزادی نوع بشر دوباره فریاد کند

آی آدم ها کسی می آید با من فریاد کند
رنج آوارگی نوع بشر را دوباره فریاد کند

آی آدم ها کسی می آید با من دوباره فریاد کند
قصهء این خاک بلا دیده
قصهء این مردمان رنجدیده
قصهء آزادمردان به خون خفته
قصهء قلم های شکسته
قصهء کاغذ پاره های به خون آغشته را دوباره فریاد کند

chakavak


No comments: