Thursday, November 1, 2007

غزل

نگار میرود از دست مردنم قطعی است
تنش به خاطره پیوست مردنم قطعی است
کسی که عاشق او بودم و نمیفهمید
که غم علامت عشق است مردنم قطعی است
کنار خانه ما بود خانه اش اما
دوباره پنجره را بست مردنم قطعی است
تمام شر برایم چهار دیواری است
چقدر کوچه بن بست مردنم قطعی است
کدام دست پلیدی گرفت دست تو را
که دست های تو سرداست مردنم قطعی است
چقدر حاشیه رفتم برای مرگ ولی
نگار میرود از دست مردنم قطعی است

سپید


دختران شهر

به روستا فکر میکنند

دختران روستا

در آرزوی شهر میمیرند

مردان کوچک

به آسایش مردان بزرگ فکر می کنند

مردان بزرگ در آرزوی آرامش مردان کوچک
میمیرند

کدام پل

در کجای جهان

شکسته استکه هیچکس به خانه اش نمیرسد
.
گروس عبدالملکيان

مردي به طرح قتل خدا فكر ميكند


مردي به طرح قتل خدا فكر ميكند
وقتي به شهر كوچك ما فكر ميكند

يك كودك فقير كنار پياده رو
...
و فكر ميكند كه خدا فكر ميكند؟
شهر مرا گرسنگي آزار ميدهد

و ذهن گيج گيج مرا فكر، ميكند؟↓

كاري براي جامعه دست تفكر

جمعي كه مطلقا به دعا فكر ميكند
شهر من و شما كه پر از معدن طلاست

ذهن من و شما به غذا فكر ميكند
!
خوردند و ميخورند و خواهند خورد باز

آيا كسي به سهم شما فكر ميكند؟
وقتي تو خواب هستي و درهاي خانه باز
الحق كه دزد شهر به جا فكر ميكند

شاعر كه ديد تا غزلش چاره اي نيافت
حالا فقط به پنجره ها فكر ميكند
وقتي غزل تمام شد آن بچه نيز مرد
حالا خدا به قتل شما فكر ميكند

به سنگ فرش خیابان جسارتا تف کن


به سنگ فرش خیابان جسارتا تف کن

به سنگ فرش خیابان چرا؟ به من تف کن

تمام نفرت خود را بپاش روی همه
به سنگ فرش خیابان و روی من تف کن

همیشه حق تو را خورده است حاکم شهر

از این به بعد به دنیا دهن دهن تف کن

تو مرده ای و خودت را به زندگی زده ای
به زندگی پس از مرگ اق بزن تف کن

و خاطرات گذشته سیاه، بد بو،گند
ورق بزن دو سه سرفه ورق بزن تف کن

نفس نکش برو یک جا بمیر توی خودت

به حرف های سیاسی که مطلقا تف کن

بمیر شهوت ذاتی، بمیر موسیقی
به گل نراقی و بوسه به خواب زن تف کن

تمام مردم این شهر جمله معلولند
به فعل آمدن و رفتن و شدن تف کن

سر مرا که بریدند بعد از این شاعر

به تن تتن تتتن تن تتن تتن تف کن

چرا برای خودت درد سر درست کنی؟؟

چرا برای خودت درد سر درست کنی؟؟
درشت صفحه اول خبر درست کنی؟؟
میان گله بچر شادمان نمیخواهد
برای مزرعه اما اگر درست کنی
حرامزاده تر از او که نیست مجبوری
برای ایل و تبارش پدر درست کنی!
تمام لاشخوران کویر بی رحمند
برایشان مگر از ترس بال و پر درست کنی
اگر چه خشک شده این درخت میگویند
((صلاح نیست)) برایش تبر درست کنی
جهان بی در و پیکر جهان تک قطبی
بکوش زندگی خوبتر درست کنی!!!
به نسل بعد نگو قصه را که آنها را
درست مثل خودت گاو و خر درست کنی