Sunday, January 13, 2008

من و تو

من و تو یاد آور زخم های شقایقیم
من و تو یاد آور غربت لاله ایم
من و تو بغض پرستوی مهاجریم
من و تو گریهء چکاوکیم
من و تو یادگار دردی کهنه ایم
من و تو فریاد بی صداییم
من و تو پرندهء گرفتار کنج قفسیم
من و تونفس های گرفتهء سحریم
من و تو خار چشم دشمنیم
من و تو ترس دل شبیم
من و تو یاد آور روز روشنیم
من و تو بوی بهارانیم
من و تو فرزند ایرانیم
من و تو زخم دلیرانیم
chakavak

ذهنمان گیج

چشمها گریونن
دل ها
شکسته س
هوا دلگیر
روزها
گرفته س

آرزوها بر باد رفته
بغض فریاد گرفته
قلم اینجا به خون نشسته

خونه به خونه
صدای غم پیچیده
فانوس مرگ سر هر کوچه چیده


این جا دیگه شهر خیلی غریبه
سر هر مغازه ای پارچه ء سیاهی بسته
انگار از در و دیوار داره ماتم می باره

سر هر دستی مرده ای نشسته
مرده ای که از قفس پریده
مرده ای که اگه مرده به خاطر پیری یا بیماری نبوده



آی آدما
من دیگه
حوصله
ندارم

دیگه
به فردای خود
چشم امیدی
ندارم

گرچه با جمعمم
ولی تنها ترینم


می گریزم از دیروز و امروز و فردا
می گریزم از روز روشن و شب تار


ذهنمان گیج
نفس هایمان بریده
می هراسیم از سایه ء هر آشنا






شهر خفته

شهر خفته
زمین دل مرده
کوچه ها پر از مرده
خونه ها ویرونه
بغض فرو خفته
آتش دل فسرده
آرزوها بر باد رفته
قلم ها شکسته
مرکب خون روی زمین نقش بسته

شب دراز
وبس تیرگی دمساز با آن
پیرمرد افتاده ایستاده
مرگ فرزندان خود را به انتظار نشسته

آی آدم ها کسی می آید با من فریاد کند
قصهء مرگ آزادی را غوغا کند
پرده های شب را دوباره رسوا کند
دوباره یادی از خدا کند
مرهمی بر زخم های این دل پاره پاره "وطن"کند

آی آدم ها قصهء رنج آزاد مردان قصهء غریبی نیست
مرگ آزادگان در قفس چیز عجیبی نیست
اشک با دیدگان مرد دیگر غریب نیست


آی آدم ها کسی می آید با من فریاد کند
این بغض فرو خفته را دوباره رسوا کند
سرود آزادی نوع بشر دوباره فریاد کند

آی آدم ها کسی می آید با من فریاد کند
رنج آوارگی نوع بشر را دوباره فریاد کند

آی آدم ها کسی می آید با من دوباره فریاد کند
قصهء این خاک بلا دیده
قصهء این مردمان رنجدیده
قصهء آزادمردان به خون خفته
قصهء قلم های شکسته
قصهء کاغذ پاره های به خون آغشته را دوباره فریاد کند

chakavak